سلام اولش که داستان جدیدمو بخونید قیافتون اینجوری میشه
دیشب مهمون از بندر عباس داشتیم من بودم ومامانم ومهمونمون که اسمش سهیلا بودودخترش
شام خوردیم مامانم جا انداخت تا بخوابن اما داشتیم سریال اولین انتخاب رو میدیدیم که مامانم شروع کرد به جیغ زدن من از ترس دهنم کج شد اینجوری
دیدم در حموم کشیده میشه به داخل ومحکم میخوره بهم ما هممون از ترس داشتیم دنیا رو وداع میگفتیم وصدای غرش وحشتناکی میومد از حموم آخه در حموم ما سنگینه به سختی باز میشه من رفتم نزدیک در حمام شروع کردم آیه دفع جن خوندن وفایده نداشت هی میگفتم از جونم چی میخواید جن های عوضی زنگ زدم به حمید وگفتم بیا جن اومده واونم گفت تودیوونه ای وقطع کرد
صدای وحشتناک بیشتر میشد وما بیشتر جیغ میزدیم فامیلمون از حال رفته بود در تند باز وبسته میشد مامانم عصبی شد وگفت من باید تکلیف این خونه رو مشخص کنم ویه بسم الله گفت و وارد حموم شد درو کهباز کرد ..،سایمون،،سگم پرید طرفش وما از خنده بیهوش شدیم ۲ ساعت سر کارمون گذاشته بود رفته بود تو حموم و ددر پشتش بسته شده بود
اینم بنظرم جالب بود
وآخر این داستان قیافتون اینجوری شد مطمئنم
نظرات شما عزیزان:
مهدی
ساعت22:30---18 بهمن 1392
بی مزه<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(1).gif" width="18" height="18">
shahrzadr
ساعت1:11---17 بهمن 1392
وبت خیلی خوشگله لینکت کردم خوشحال میشم لینکم کنی